ساختار نظام دیوانامیک
نظام دیوانامیک وصلهکاری نیست، اصلاح سطحیِ میراث کهنه هم نیست؛
بلکه یک بنیان کاملاً نو است.
معماری آن بر سه ستون استوار است – اصولی که بحثبردار نیستند، بلکه باید اجرا شوند.
هرچه در این نظام شکل میگیرد، باید در برابر این اصول تاب بیاورد؛
در غیر این صورت، به نظام تعلق ندارد.
سه اصل – هستهٔ نظم
۱. شفافیت مطلق
هیچ فضای پنهانی وجود ندارد.
هر تصمیم، هر فرآیند، هر حرکت مالی یا دادهای تنها زمانی مشروع است که قابلمشاهده باشد.
ناپیدا = غیرقانونی.
شفافیت گزینه نیست؛ نخستین شکلِ قانون است.
۲. مسئولیت
مسئولیت قابل واگذاری نیست.
هر مسئله باید آنقدر پیگیری شود تا کوچکترین و دقیقترین واحد مسئول پیدا شود.
ماتریس نظام را وادار به وضوح میکند: هیچ لایهای نمیتواند پنهان شود؛
هیچ خطایی نمیتواند «در جایی از بوروکراسی» ناپدید گردد.
این همان شکافی است که دیوانامیک در سیستم قدیم – با واگذاریهای پیدرپی – میبندد.
۳. اقتدار تصمیمساز مردم
بالاترین قدرت در نهادها نیست؛ در خود مردم است.
نه بهعنوان نماد، بلکه به شکل نیروی عملی و جاری.
مردم قاضیاند، قانونگذارند و نگهبان تعادل – نه از طریق رأی مقطعی،
بلکه با دسترسی دائمی به ابزارهای اقتدار.
قدرت مردمی – قلب و سرچشمه
در دیوانامیک هر انسان از لحظهٔ تولد، جزئی از قدرت مردمی است.
هیچ انتقال قدرتی وجود ندارد، هیچ نمایندگیِ دائمی، هیچ طبقهٔ سیاسی.
هرچه شکل میگیرد، از دل قدرت مردم مشروعیت میگیرد،
و هر قدرت دیگری فقط خدمتگزار است.
قدرت مردمی درون نظام نیست –
بر فراز نظام قرار دارد.
(Mega-Check) – پنج قوه
مدل سهقوهای، تنها تکهای ناقص بود که کنترل را شبیهسازی میکرد.
دیوانامیک این خلأ را با پنج قوه پر میکند:
1: نهاد مردمی – 2: قوهٔ مقننه – 3:قوهٔ قضاییه – 4: قوه اجرائی – 5: نهاد نظارت
پنج چرخدندهاند؛
اگر یکی منحرف شود، چهار تای دیگر آن را متوقف میکنند.
نه میانبُری وجود دارد و نه قدرتی که بتواند فرار کند.
۵۲ حوزهٔ زندگی – آجرهای پایه
نظام، کل جامعه را در ۵۲ حوزهٔ بنیادی مدلسازی میکند.
هر حوزه تبدیل به یک وزارتخانهٔ اصلی میشود.
از کار، سلامت و انرژی گرفته تا مدیریت، فرهنگ و محیط زیست:
۵۲ محور که جهان اجتماعی را بهطور کامل پوشش میدهند.
ماتریس ۵۲×۵۲ – نظام تعاملات
هر یک از ۵۲ حوزهٔ اصلی، شامل ۵۲ زیربخش است که همان حوزهها را منعکس میکنند.
نتیجهٔ این ساختار:
۵۲ ردیف × ۵۲ ستون = ۲۷۰۴ میدان تشخیصی
هر میدان یک پرسش را پاسخ میدهد:
«حوزهٔ A، چگونه بر حوزهٔ B تأثیر میگذارد؟»
هیچ مسئلهای نمیتواند در شکافها گم شود.
همهچیز تخصیص مییابد و همهچیز قابلمشاهده میشود.
حوزههای خودارجاع – عمق فرکتالی
وقتی یک حوزه به خودش میرسد – مثل «آموزش در آموزش» –
یک زیرماتریس کامل ۵۲×۵۲ گشوده میشود.
آیینهای داخلی از همان حوزه.
این فرآیند بهصورت بازگشتی ادامه مییابد:
بزرگنمایی پشت بزرگنمایی،
تا ریشهٔ دقیق آشکار شود.
«جایی» وجود ندارد.
فقط مسئولیت وجود دارد.
اصل۴ ۹٪
هر برنامه باید دستکم ۹۴٪ کل جمعیت را نمایندگی کند تا قابل اجرا باشد.
به این ترتیب، شکافهای مصنوعی بیاثر میشوند.
بودجه دقیقاً متناسب با میزان رأی برنامههایی تخصیص مییابد که این آستانه را رد کردهاند.
سیستم همکاری را پاداش میدهد، نه جدایی را.
اقتصاد – اصل حاکمیت سرمایه
قدرت اقتصادی خصوصی نباید توان تهدید یا گروگانگیری نظام سیاسی را داشته باشد.
بنابراین دیوانامیک سقفی برای خودکارآمدی اقتصادی تعیین میکند:
داراییِ فراتر از این مرز، به صندوق حاکمیتی منتقل میشود.
پول وسیلهٔ مبادله است – نه ابزار حکومت.
DBS – نظام آموزشی دیوانامیک
این نظام جای درسهای سنتی را میگیرد و آموزش را بر حل مسائل واقعی در میدانهای ماتریس استوار میکند. کودکان از پایهٔ اوّل، در گروهها روی مسائل حقیقیِ برگرفته از ۲۵ حوزهٔ زندگی کار میکنند. نقش معلم، هدایت و همراهی است؛ نه فرماندهی و کنترل. ارزیابی دانشآموزان بر اساس نمره نیست، بلکه بر پایهٔ «سنگوارههای مانیفست» انجام میشود؛ یعنی شواهد واقعی و قابل ارائه از حل یک مسئله.
پس از پایهٔ دوازدهم، آموزش با پروژههای واقعی و محیطهای حرفهای ادامه مییابد.
ماتریس تبدیل به برنامهٔ درسی میشود؛
واقعیت تبدیل به کلاس درس.
دادگاه مردمی – آخرین مرجع
وقتی همهٔ قوا شکست میخورند یا در ظاهرسازی غرق میشوند،
دادگاه مردمی وارد میشود.
میتواند قانون را لغو کند، مقامها را عزل کند، یا بازآرایی تحمیل کند.
این دادگاه بیرون از قوهٔ قضاییه قرار دارد و صدای الزامآور حاکمیت مردم است.
هر آنچه در آن رخ میدهد، بهطور کامل و شفاف ثبت میشود.
شفافیت، روش رسیدگی است.
ساختار
دیوانامیک نظامی است که:
- قدرت را به مردم بازمیگرداند،
- شفافیت را مطلق میکند،
- مسئولیت را بهصورت فرکتالی پیگیری میکند،
- مسائل را در جایگاه واقعیشان مینشاند،
- کنترل را با پنج قوه تضمین میکند،
- قدرت اقتصادی را محدود میکند،
- و آموزش را به حل مسئلهٔ واقعی بدل میکند.
این اصلاح نسخهٔ قدیم نیست؛
ساختنِ چارچوبی منطقی و کاملاً تازه است.